در نگاه اول هیچچیز این مدرسه تفاوتی با مدارس دیگر ندارد، مثل صدها مدرسه معمولی دیگر در سطح شهر. تنها تابلو سردر مدرسه مشخص میکند که اینجا مدرسه استثنائی کوشا در محله شهرک شیرین است. همین که وارد حیاط مدرسه میشوم، درودیوار رنگپریده مدرسه توی ذوقم میزند.
با خودم میگویم کاش اینجا حال و هوای سرزندهتری داشت. کمی جلوتر ابتدای راهرو مدرسه هم ردیف ویلچرهای بچهها پشتسرهم قرار گرفته است که شبیه درودیوار مدرسه نیاز به تعمیر و کمی ذوق و سلیقه دارد یا شاید کمی رنگولعاب تا بچهها حس بهتری داشته باشند.
به همین چیزها فکر میکنم که ناگهان پسرکی ریزهمیزه با یک ویلچر بنفش، لبخندبهلب نزدیک میشود. او مهدی خسروی، دانشآموز خوشسروزبان کلاس پنجم مدرسه است؛ کسی که میخواهیم مدرسه استثنائی کوشا را امروز از نگاه او ببینیم.
رنگ متفاوت ویلچر مهدی توجهم را جلب میکند. او تعریف میکند که این ویلچر را روز اولی که به این مدرسه آمده انتخاب کرده است و ادامه میدهد: من عاشق رنگ بنفش هستم. از شانس خوبم همان روز اولی که به اینجا آمدم، ویلچر بنفش را دیدم و شد ویلچر مهدی. من در آسایشگاه شهیدفیاضبخش زندگی میکنم و آنجا ویلچر خودم را دارم.
مهدی صبحها وقتی با سرویس به مدرسه میرسد، این ویلچر را برمیدارد و در مدرسه میچرخد و همهجا میرود. میگوید: با این ویلچر، دوست هستم و حتی دلم برایش تنگ میشود.
مهدی امروز قرار است سوار بر ویلچرش ما را به گوشهوکنار مدرسه ببرد و همه اتاقها را نشانمان بدهد. همراه با او به اتاقهای ابتدای سالن اصلی سر میزنیم. اتاق مدیر، معاونان و اتاق مشاوره. به گفته مشاور مدرسه، مهدی ضریب هوشی بالاتری نسبتبه بقیه بچهها دارد و علاقهمند به پیشرفت و یادگیری است. علاوهبراین هیچوقت دانشآموز دردسرسازی نبوده. آرام، متین و صبور، کارهایش را انجام میدهد. بچهها هم با او راحت و صمیمی هستند و گاهی سفره دلشان را برای او باز میکنند. در یککلام مهدی را یکی از مؤدبترین دانشآموزان مدرسه میدانند.
یکی از برنامههای موردعلاقه مهدی، جلسات خاطرهگویی است که سهشنبهها در سالن اجتماعات ۱۷۰متری برگزار میشود. وقتی با مهدی از کنار این سالن عبور میکنیم، بالبخند تعریف میکند که بچههای کلاس پنجم، سهشنبهها اینجا دور هم جمع میشوند و بهترین خاطره هفتهشان را تعریف میکنند.
میگوید: «چندروز پیش با اتوبوس به کتابخانه مرکزی امامخمینی (ره) رفتیم. کتابخواندن یکی از سرگرمیهای موردعلاقه من است؛ بههمیندلیل خیلی ذوق داشتم که زودتر به مقصد برسیم. در مسیر خیلی خوش گذشت. در کتابخانه هم یک کتاب درباره کامپیوتر و برنامهنویسی هدیه گرفتم. من در آسایشگاه فیاضبخش با کامپیوتر کار میکنم و دوست دارم در آینده برنامهنویس شوم.»
بخش دیگری در سالن اجتماعات مدرسه، جایی برای نمایش دستسازههای دانشآموزهاست؛ نمایشگاهی کوچک که بهمناسبت نزدیکشدن بهروز جهانی معلولان و برای تقویت اعتمادبهنفس بچهها برپا شده است. چندمیز وسط سالن قرار دارد که روی آنها، شمع، گیره، لوازمتحریر و دیگر دستسازههای بچهها را چیدهاند.
مهدی هم شمعی را که خودش در کلاس مهارتآموزی درست کرده است، نشان میدهد و میگوید: شمعسازی را در کلاس مهارتآموزی یاد گرفتم. چندشمع دیگر هم ساختم و برای بچههای آسایشگاه بردم.
مهدی دقت عجیبی در جزئیات دارد و برای معرفی، هیچچیز را از قلم نمیاندازد، از تغییرات عمده ساختار مدرسه گرفته تا داستان پشت نقاشیهای بچهها که به دیوارها نصب شدهاند. به یکی از نقاشیها اشاره میکند که تصور یک پسربچه ریزنقش عینکی روی ویلچر است؛ «این نقاشی را یکی از همکلاسیهایم کشیده. آن روز باید سر کلاس نقاشی یکی از آدمهایی را که دوست داریم، میکشیدیم. دوستم من را نقاشی کرد.»
کلاسهای پنجمیها و ششمیها در انتهای سالن قرار دارد. مهدی نگاهی به مسیری که تا اینجا آمدهایم، میاندازد و انگار تازه چیزی یادش آمده است، میگوید: یکی از معلمها برایمان توضیح داد که راهرو مدرسه ما بهشکل حرف انگلیسی یو طراحی شده است. بیشتر مدارس استثنائی این طراحی را دارند. این نوع طراحی، فضای بیشتری برای جابهجایی فراهم میکند و دسترسی بهتری دارد. آخر هرسالن هم یک در خروجی برای مواقع اضطراری قرار دادهاند.
در سمت دیگر سالن کلاس مهدی قرار دارد. محمد قاسمی، معلم او، مشغول توضیح فصل جدید درس فارسی برای بچههاست. مهدی که در این یک سال، رابطه خوبی با معلمش برقرار کرده، از اعتماد آقای قاسمی به او و مسئولیتهایی که به او محول کرده است، میگوید؛ از اینکه گاهی تکلیف بچهها را نگاه میکند و ایرادهایشان را میگیرد.
معلمش هم مهمترین ویژگی مهدی را مسئولیتپذیربودنش میداند. شاید، چون او زندگی متفاوتی با دیگر بچههای کلاس داشته و دور از خانواده بهتنهایی همهچیز را فراگرفته است. مهدی دفتر تکالیفش را از داخل کیف بیرون میکشد و ورق میزند تا ببینیم. خط خوش و نوشتههای رنگارنگ، انضباط و ذوق و سلیقه او را نشان میدهد.
اتاق چندحسی و کاردرمانی در همین راهرو و روبهروی کلاس آنها قرار دارد. مهدی توضیح میدهد که اتاق چندحسی تازه یک سال است که برای بچههای پیشدبستانی راهاندازی شده است. در این کلاس بچهها ابتدا با حواس پنجگانه خود آشنا میشوند و درک بهتری از محیط پیرامون پیدا میکنند. به گفته مهدی، اتاق کاردرمانی هم برای کمک به دانشآموزانی است که با مشکلات جسمی روبهرو هستند. هدف این کلاسها ارتقای تواناییهای حرکتی و عضلانی بچههاست تا بتوانند بهطور مستقلتر فعالیتهای روزمره را انجام دهند.
یکی از دانشآموزانی که حالا در اتاق کاردرمانی حضور دارد، دوست مهدی است که مهدی دربارهاش میگوید: فاطمه یکی از بچههای فعال مدرسه است. او خبرنگار «پانا» است و اخبار مدرسه را به این خبرگزاری میدهد. او هدفها و آرزوهای بسیاری دارد و میخواهد در آینده خبرنگار موفقی شود. تابهحال هم بیست خبر از او منتشر شده.
فاطمه از دانشآموزان خوب مدرسه ما هم است. مطمئنم که اگر همینطور پیش برود، در آینده یکی از خبرنگارهای موفق کشور میشود.
زهره گرگیجی، مدیر مدرسه کوشا
مدرسه استثنائی کوشا سال ۱۳۷۳ بهعنوان تنها مدرسه چندمعلولیتی استان خراسان رضوی تأسیس شد. بنای مدرسه دارای ۴ هزارو ۵۰۰ متر است و ۱۳۷۴متر هم زیربنا دارد. اینجا شانزدهکلاس داریم و ۲۳نیروی آموزشی. در حال حاضر ۱۱۰دانشآموز در این مدرسه مشغول تحصیل هستند که از پایه پیشدبستانی تا دوره دوم را شامل میشوند. تعداد کلاسها و امکانات مدرسه جوابگوی این تعداد دانشآموز نیستند؛ اما بهدلیل کمبود مدارس استثنائی در شهر اضافه بر ظرفیت مدرسه، دانشآموز پذیرش میکنیم.
دانشآموزان از نقاط مختلف شهر به این مدرسه میآیند. همه خدمات ازجمله گفتاردرمانی، کاردرمانی، توانبخشی در این مدرسه رایگان است و بچهها بدون هیچ هزینهای در این جلسات شرکت میکنند تا مهارتها و تواناییهایشان برای انجام کارهای روزمره افزایش پیدا کند.
«سالن ورزشی» که در حیاط پشتی قرار گرفته، قسمت موردعلاقه مهدی و بسیاری از بچههای دیگر مدرسه است. یک سالن هزارمتری با سقف بلند که بچهها در آن بوچیا، دو، توپبازی و ورزشهای مخصوص خودشان را انجام میدهند. این سالن ورزشی سه سال پیش توسط یکی از خیران شهر ساخته و افتتاح شد و چیزی بود که این مدرسه واقعا به آن نیاز داشت. مهدی توضیح میدهد: بچههای اینجا ورزش را دوست دارند.
از وقتی این سالن راه افتاده، بچهها حال و هوایشان عوض شده است. هرموقع وقت خالی داشته باشیم، در سالن بازی میکنیم. من این مدت فهمیدم که به ورزش بوچیا علاقه دارم و دلم میخواهد در آینده حرفهایتر بازی کنم.
فعالیتهایشان در مدرسه به ورزش و دورهمی ختم نمیشود و مثلا گروه سرود هم دارند؛ «سال گذشته با بچهها یک گروه سرود تشکیل دادیم و در منطقه مقام اول را کسب کردیم که باعث شد اعتمادبهنفس بیشتری برای خواندن و اجرا پیدا کنیم. دلمان میخواهد در برنامههای مختلف اجرا داشته باشیم و منتظر دعوت هستیم.»
این مدرسه با تمام کمبودهایش، جایی برای امید است؛ جایی که مهدی و دوستانش در آن نشان میدهند داشتن رؤیا، هیچ محدودیتی نمیشناسد. مهدی هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، اما زمان کم است. با همان شوقی که اول مصاحبه داشت، خداحافظی میکند و میگوید: «امیدوارم عکسم قشنگ در روزنامه چاپ شود!» و ما میمانیم با داستانی از امید و تلاش؛ داستان پسری که باوجود تمام محدودیتها، از زندگیاش هدفی روشن ساخته است و هرروز برایش قدم برمیدارد.
* این گزارش دوشنبه ۱۲ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۳ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.